اسکلت
اسکلت

اسکلت

شب سیاه بدان زلفکان تو ماند

شبهای تلخی که سیرسیرکها زیر نور ماه مرثیه میخوانند عرق سگی هم جواب نمی دهد.

تلخی که سیرسیرکها زیر نور ماه مرثیه میخوانند عرق سگی هم جواب نمی دهد.

که سیرسیرکها زیر نور ماه مرثیه میخوانند عرق سگی هم جواب نمی دهد.

سیرسیرکها زیر نور ماه مرثیه میخوانند عرق سگی هم جواب نمی دهد.

زیر نور ماه مرثیه میخوانند عرق سگی هم جواب نمی دهد.

نور ماه مرثیه میخوانند عرق سگی هم جواب نمی دهد.

ماه مرثیه میخوانند عرق سگی هم جواب نمی دهد.

مرثیه میخوانند عرق سگی هم جواب نمی دهد.

میخوانند عرق سگی هم جواب نمی دهد.

عرق سگی هم جواب نمی دهد.

سگی هم جواب نمی دهد.

هم جواب نمی دهد.

جواب نمی دهد.

نمی دهد.

.

کجا داریم نفس میکشیم؟

پارسال به سرم زده بود که جایی استخدام شم.مجبور شدم رساله بخونم،انصافن اطلاعات دینی ام خیلی بالا رفته بود مثلن فهمیده بودم که گوزیدن وضو رو باطل میکنه،میدونستم که لنگ زنها رو در یه سری شبای مقدس نباید هوا کنی.در ماه مبارک اگر کمتر از مقدار ختنه گاه فرو کنی و منی بیرون نیاید روزه باطل نمی شود ولی اگر اصلن ختنه گاه نداشته باشی و فرو کنی باطل است!اگر بنا به دلایلی درِ جلوی همسرت در دست تعمیر بود میتوانی از در عقب هم وارد شوی،جمیع علما اتفاق نظر دارن در این زمینه فقط میگن نباید به جر خوردن زوجه منجر شه.حتی شاعر هم گفته خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری... انواع غسل و طریقه ی استبراء و مواردی از این دست که خییییلی در زندگی مدرن و روزمره کاربرد دارن و دونستنشون از اوجب واجباته.

مصاحبه کننده چهره ی عبوسی داشت.یه پیرهن عن مرغی رنگِ چرکمرده تنش بود و تقریبن تا خود چشمش پوشیده از ریش بود.هر سوالی رو که جواب میدادم یه فحش به خودم میدادم که چرا اومدم جایی که از اساس قبولش ندارم و هر ثانیه اش داره به شعورم توهین میشه.پرسید و پرسید تا رسید به سوال آخر که خیلی عجیب بود؛"شریعتی رو قبول داری یا مطهری؟" گفتم هیچ کدوم.چهره اش تخمی تر شد پرسیدم کجای قرآن گفته ای کسانی که ایمان آورده اید یا شریعتی را بپذیرید یا مطهری؟ چهره اش فراتخمی شد،فهمیده بود دارم دست میندازمش.گفتم شما چندتا از کتابای این دو نفر رو خوندید.مشخص بود بی سواده نه به خاطر ریشش،آدمها با جمله بندی ها و دایره ی لغاتی که ازش استفاده میکنن تا حد زیادی عیارشون معلوم میشه.این آدم بی سواد و بدتر از اون بی شعور بود.قبل از اینکه صورتش ماوراءالتخمی بشه از در بیرون اومدم.

نمایشنامه ای در یک پرده

بازیگران:آدم و حوا.

مکان:جزیره ی سرندیب،روی صخره ای مشرف به پرتگاهی مخوف.روی این صخره به جز آدم و حوا یک درخت خیزران هم وجود دارد.

زمان:اندکی پس از هبوط

آدم:انقدر غر زدی به جونم که مجبور شدم خلاف کنم.مگه تو بهشت بهت بد می گذشت؟اصلا چرا شما زنا انقدر زیاده خواهین؟

حوا:به من چه؟من خیلی حرفا می زنم،بگم برو تو چاه میری؟گذشت دوره ی مفتخوری،فکر نون باش که خربزه آبه.

آدم:راستی وقتی داشتن مینداختنمون بیرون بهمون گفتن  باید بچه دار شین تا نسلتون منقرض نشه،تو می دونی چجوری باید بچه دار شیم؟

حوا:وا... خدابدور... از کجا بدونم،ناسلامتی منو از دنده ی چپ تو درست کردن،فکر کردم تو می دونی.ما رو باش با کی اومدیم سیزده بدر.

آدم:خب از کجا بدونم،اون موقع که بهشت بودیم جبرئیل قرار بود بهم یاد بده ولی حالا که بهش دسترسی ندارم.راستی می دونی کی ما رو لو داد و باعث شد پرتمون کنن بیرون؟

حوا:نه،کار هر کی بوده خدا ازش نگذره، به زمین داغ بخوره ایشالا.

آدم:یکی از غلمان های قرمساق،همونی که کله ش یه کم کچل بود؛مرتیکه پفیوز...

حوا:چرا باید این کارو می کرد؟ اصلا چی به اون می رسید؟

آدم:(رنگش زرد می شود و به تته پته می افتد).خب... آآآآ... مممممم... چمیدونم،بی خیال...

حوا:داری یه چیزیو ازم پنهون می کنی،یا همین الان بهم میگی یا دیگه باهات حرف نمی زنم،تا آخر عمر باهات قهر می کنم.

آدم:ببین حواجان گفتنش یه کم سخته ولی برات تعریف می کنم.قول میدی حرفامو باور کنی و عصبانی نشی؟

حوا:آره آره،بگو دیگه.

آدم:قبل از آشنایی با تو چشمم یکی از حوریارو گرفته بود.خعععلی خوشگل بود البته به پای تو نمی رسید.بعدا فهمیدم اون غلمان جاکش هم بهش نظر داره،کلی با هم داستان داشتیم،اگه از بهشت بیرونمون نمیکردن سرشو می کوبیدم به طاق،نشد دیگه...نامردی کرد...

حوا:(پکر می شود و به زمین چشم می دوزد).مطمئنی قبل از آشنایی با من بود؟

آدم:آره به خدا،راس میگم.از وقتی تورو دیدم انگار حوریا برام دیگه وجود نداشتن،روز و شب فقط به تو فکر می کردم. تو از همشون خوشگل تری،نمی دونم کی این حوریارو انقدر بزرگ کرده،همشون ایکبیری ان تو یه چیز دیگه ای...

حوا:(سرخ می شود و لبخندی حاکی از رضایت بر لبانش می نشیند).آره میدونم،اون غلمانه هم بهم گفته بود که خیلی... چیزه یعنی... هیچی... اصلا گور بابای همه ی غلمانا.تو جذاب ترین مرد روی زمینی.

آدم:غیب گفتی،مگه به جز من مرد دیگه ای هم روی زمین پیدا میشه؟!

حوا:ها؟

آدم:هیچی،اصلا بیا بحثو عوض کنیم. راستی این برگه چیه جلومون آویزونه؟مگه مارو از خاک درست نکردن؟جنس این شبیه خاک نیست.

حوا:شاید جنس این خاکه اینجوریه برا همین رنگش با ما فرق داره،حتما یه حکمتی داره انقدر تو کار خدا اما و اگر نیار،قهرش میگیره ها.

آدم:هه!جک نگو زن،قهرش گرفت که پرتمون کرد بیرون وگرنه که الان داشتیم حال می کردیم واسه خودمون.

حوا:چی بگم والاّ.

آدم:(چیزی در بدن حوا ذهنش را به خود مشغول کرده،کمی به حوا نزدیک تر می شود و با حیرت می گوید:) اون چیه رو سینه ت؟

حوا:(نگاهی ابلهانه به سینه هایش می کند) کدوم؟

آدم:همون دوتا چیز گرد.چرا من ندارم؟عجیبه،تازه دیدمشون، مگه هر دوی ما از خاک خلق نشدیم؟پس باید شبیه هم باشیم حتما اشتباهی شده.

حوا:(سینه هایش را با دستش می گیرد) مممم... بازم که داری تو کار خدا ان قُلت میاری،حتما یه حکمتی داره.

آدم:احتمالا قبل از این که خاکت خشک بشه تکون خوردی،برای همین یه کم از خاک تنت ورقلمبیده(به سمت درخت خیزران می رود و شاخه ای را می برد،با سنگ تیزش می کند و به سمت حوا حر کت می کند).

حوا:چیکار میخوای بکنی؟

آدم:میخوام ببرمشون،حتما اضافی ان.ما باید شبیه هم باشیم.

حوا:(وحشت زده و مضطرب) نه نه... جلو نیا وگرنه جیغ می زنم فرشته ها بریزن رو سرت.

آدم:فرشته ها مال اون بالاها بودن اینجا خبری از فرشته نیست.کسی صداتو نمیشنوه.

حوا:(به لبه ی پرتگاه نزدیک می شود) به خدا خودمو پرت می کنم پایین،بندازش چوبو،بنداز،همین الان وگرنه آرزوی بچه دار شدنتو باید به گور ببری.

آدم:(دستپاچه)باشه باشه اصلا شوخی کردم چقدر بی جنبه ای،حتما حکمتی داره(چوب را می اندازد).

باد شدیدی می وزد و برگ های جلوی آدم و حوا،رقص کنان در هوا ناپدید می شوند. چشم آدم و حوا به نقطه ی ثقل هم می افتد.حسی در آدم تحریک می شود،به حوا نزدیک و نزدیک تر می شود تا جایی که می تواند دم و بازدمش را حس کند.باد دیگری می وزد،حوا زمین می خورد و آدم عمود می شود رویش...

چند می ارزی؟

همیشه که قرار نیست شحنه ای،مأموری،بزرگتری دهانت را ببوید مبادا گه اضافی خورده باشی که گفتی دوستت دارم.همیشه که تازیانه خور عشق زیر تیرک، ملس نیست.عشق را در ترازو که بگذاری خوار می شود،خار می شود،به ورطه ی بیهودگی می افتد.وزن لب دادن،وزن همخوابگی،وزن هدیه،وزن اینکه چرا در جوابم نگفتی دوستت دارم،وزن اینکه پاشیدی روم کثیفم کردی،وزن اینکه اگه از عقب دادم باید سپاسگزار باشی،وزن اینکه من رویای خیلی از مردها هستم، وزن اینکه من فقط به خاطر تو...،وزن اینکه من فقط برای تو...،وزن،ترازو،وزن،ترازو.... عشق را با قصابی چه کار؟

کوه ها با همند و تنهایند

-والها برای رفع خستگی به سطح آب می آیند و سوراخ روی سرشان پر از هوای مدیترانه ای می شود.

-خرسها به خواب زمستانی میروند.

-خورشید بعد از چند ساعت عرق ریختن در افق محو میشود.

-کوهها با آمدن بهمن نفسی تازه میکنند.

-ابرها میگریند.

-من چه کنم؟

از رنجی که میکشیم

سایت همسان گزینی تبیان هم پدیده ای است؛پیش از این هم از این دست سایتهای مسخره ی همسریابی مشغول بودند اما چیزی که این سایت رو خاص میکنه دولتی بودنشه.اولین سایت رسمی و دولتی در زمینه ی ازدواج.برای ثبت نامش هم باید هفت خان رو رد کنید؛از ارسال اطلاعات فردی و تماس و اقتصادی و جانبی گرفته تا ارسال عکس آخرین صابون گلناری که استفاده کردید.جدی ترین ایرادی که میتونم به این سایت بگیرم اینه که گزینه ی ارسال اطلاعات سایز نداره.چطور موضوع به این مهمی رو فراموش کردن؟

امشب چه شبی است

هنوزمناطقی هستن که شب عروسی عروس و داماد رو میکنن تو اتاق اندرونی و درش رو مهر و موم میکنن؛زن های فامیل پشت سر هم کِل میکشن و مردا دهل و سرنا میزنن و این شعر رو بلند بلند میخونن:

امشب چه شبی است شب زفاف است امشب

عروس و دوماد زیر لحاف است امشب

انقد میخونن تا اون دستمال معروف به دستشون برسه.تا دستمال بیرون نیاد جمعیت متفرق نمیشه.وای به حال عروسی که نتونه دستمال رو به دست جمعیت مشتاق برسونه،اینجاست که خان با تفنگ دولول وارد میشه.

در ستایش خودمون

 

 

ایرانی اگه تنها باشه میشینه فیلم پورن نگاه میکنه،بعد حوصله ش سر میره با خودش ورمیره.

ایرانیا اگه دوتا باشن میشینن فیلم پورن نگاه میکنن بعد که حوصله شون سر رفت با هم ورمیرن.

ایرانیا اگه سه تا باشن یکی شون با خودش ورمیره دوتای دیگه با هم.

ایرانیا اگه چهارتا باشن به این نتیجه میرسن که با هم حکم بازی کنن اما مشکل اینجاست که معمولن یکی شون حکم بلد نیست پس بی خیال بازی میشن و دوتا دوتا با هم ورمیرن.

ایرانیا اگه پنج تا باشن چهارتاشون حشیش میکشن و ورق بازی میکنن اون یکی هم حوصله اش سر میره میشینه فیلم پورن نگاه میکنه بقیه هم بازی رو ول میکنن و میشینن تماشا.

ایرانیا اگه شیش تا باشن تصمیم میگیرن برن سینما که اخراجی ها نشون میده دختربازی کنن اما چون یکی شون عاشق سینمای  تارکوفسکیه،بی خیال سینما میشن و میشینن فیلم پورن نگاه میکنن.

ایرانیا اگه هفت تا باشن توهم عرفانی میزنه به سرشون،منقل و سیخ و سنگ رو راه میندازن و میشینن درباره تاریخچه ی شاهدبازی و لواط در صوفی گری بحث فلسفی راه میندازن.

ایرنیا اگه هشت تا باشن میرن بیرون دختربازی اما تو خیابون با یه گروه نه نفری دعواشون میشه و کتک میخورن و برمیگردن خونه به تماشای فیلم...

پیازت را زمین بگذار

تو زندگی قبلی ام پیاز بودم.بیشتر هم سن و سالای من تو زندگی قبلیشون پیاز بودن.یه شب پدرامون سر سفره با مشت کوبیدن رومون و با یه لقمه ی پر و پیمون آبگوشت بلعیدنمون,پشت بندش یه لیوان دوغ خوردن و دو تا آروغ مردافکن زدن بعد رو کردن به مادرامون و گفتن:کار نیکو کردن از پر کردن است و با انگشت اشاره به اتاق خواب هدایتشون کردن,آروغ سومی رو که میزدن یه کم دوغ بالا میاوردن و مفشون از دماغشون درمیومد با پشت دست دک و دهنشونو پاک میکردن و میرفتن تو اتاق خواب.
اون دوران شما یادتون نیس وضعی پیش اومده بود که اگه تو سر سگ میزدی میگفت نزن برادر دهه شصتی ام.ننه باباهامون رو در اتاق خواب اعلامیه زده بودن"ورود اطفال متفرقه از ساعت نه شب الی هشت صبح اکیدن ممنوع".خیلی زحمت میکشیدن بیخود نیس که میگن به پدر مادراتون مدیونید یه دلیلی داره دیگه الکی نمیگن که.بعد از یه مدت جا برامون تنگ شده بود تو کلاسی که بیست نفر ظرفیت داشت پنجاه نفر مینشستیم.از یه تاریخی به بعد پیاز رو تحریم کردن حتی اگه با بیش از سیصد گرم پیاز میگرفتنت مجازات میشدی.تلویزیون هم مدام تبلیغ میکرد"پیاز کمتر زندگی بهتر".گذشت و گذشت و گذشت.بزرگ شدیم با اینکه امکانات همه جوره برامون فراهم بود یه عده مون مهاجرت  کردن بقیه هم فقط آمار افسردگی و بیکاری و بزهکاری رو بالا بردن.دیگه خیلی از مردا پیازخوری رو نشونه ی بی فرهنگی میدونن میگن بو میده ولی تلویزیون مدام تبلیغ میکنه"پیاز بیشتر زندگی بهتر"

قال اسکلت(۳)

همانا زکات زیبایی صکص بی اجرت است.

قال اسکلت(۲)

ایده آل بعضی ها ریده مال بعضی های دیگر است.

در تبعید

شبکه ی استعماری-استکباری من و تو یه برنامه ای درست کرده به نام در تبعید که توش با خوانندگان و خالتورای دوزاری مصاحبه میکنه تا از مشقات زندگیشون در تبعید بگن.من نمیدونم کجای شهرام شبپره به تبعیدیا میخوره?مرتیکه دلقک در کمال وقاحت میگه من سیاسی ترین خواننده ی ایرانی ام! یا لیلا فروهری که یه عمر دل ای دل خونده و رو آلت خر کل عباس و مش قنبر ناقاره زده خودشو تبعیدی میدونه.
معنی تبعید رو به گند نکشید.
وای بر ما اگر تبعیدیامون اینا باشن.

قال اسکلت(۱)

هر آدمی یه احمدی نژاد درون داره که باید به دهنش افسار بزنه.

بی گذشته تر از من

وقتی زمان خواسته هاتو برآورده نکنه نمیگذره,تو خودش تکرار میشه.وقتی زمان تو خودش تکرار بشه ینی گذشته و آینده ای نداری حالا آینده به درک,نمیتونی به گذشته ات رجوع کنی و آدمی بدبخت تر از آدم بی گذشته نیست.

تا کی میخواین ادامه بدین؟

دیروز تلفن خونه صداش دراومد دیدم از این شماره های چارپنج رقمیه که مختص اخطار قطع آب و برق و تلفن و... است.گوشی رو برداشتم،برعکس بقیه ی دفعات اخطاری در کار نبود،چند ثانیه مارش انقلابی پخش شد و بعدش جمله ی معروف «هموطنان توجه بفرمایید خرمشهر آزاد شد...».گوشی رو گذاشتم و چند فحش رکیک دادم،از این فحشای چارواداریِ دودمان برباد ده. رادیو و تلویزیون و سینما و روزنامه و مجلات و مجلس و مهدکودک و مدرسه و دانشگاه و مساجد و... کم بودند حالا به خونه هم زنگ می زنند و تبریک میگن.

خجالت بکشید.تُف.

هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر

پدر:پس کی میخوای زن بگیری؟

من:آخه کسی زنشو بهم نمیده

پدر: :|

نوستالژیا

غصه ی نیامده ها و نشده ها رو نباید خورد ولی غصه ی نکرده ها رو باید خورد.

بارون میاد شر شر

ابر

ابر ابرهه بود و باران سنگها

مای گاد

من و خدا هر دو بی مکانیم.

دریاب

ما را همه شب نمی برد خواب
ای .نده ی روزگار دریاب