اسکلت
اسکلت

اسکلت

بارون میاد شر شر

ابر

ابر ابرهه بود و باران سنگها

مای گاد

من و خدا هر دو بی مکانیم.

دریاب

ما را همه شب نمی برد خواب
ای .نده ی روزگار دریاب

تو نیکی میکن و تا دسته انداز

گفت کارتو راه میندازم اما فقط انداخت.

عق شقانه

شورت بر باد مده تا ندهی بر بادم.

عق شقانه

مرا در آغوش بمیر.

سیگار

سیگاری هم نشدیم که پک های عمیق و فلسفی بزنیم و با فندک فلزی خوش تراشمان ور برویم.