اسکلت
اسکلت

اسکلت

کوه ها با همند و تنهایند

-والها برای رفع خستگی به سطح آب می آیند و سوراخ روی سرشان پر از هوای مدیترانه ای می شود.

-خرسها به خواب زمستانی میروند.

-خورشید بعد از چند ساعت عرق ریختن در افق محو میشود.

-کوهها با آمدن بهمن نفسی تازه میکنند.

-ابرها میگریند.

-من چه کنم؟

نظرات 7 + ارسال نظر
نرگس سه‌شنبه 9 تیر 1394 ساعت 11:01

من و همسرم به آغوش هم پناه می بریم

م دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 08:55

یکی بود یکی نبود یه دختری بود که توی فضای مجازی و خیلی علنی اومد و از خصوصی ترین مسائل زندگیش که با پسر قصه ی ما اتفاق افتاده بود گفت!
خیلی هم به این قضیه افتخار می کرد! ولی نمیدونست که با گفتن این حرفا بهش مدال افتخار نمیدن و واسش فرش قرمز خوش اومدی کنارم نمیندازن و واسش کف نمیزنن! نمیدونست با این حرفا حرمت خودش خدشه دار میشه! کاش از کشف و شهود ش اینجا چیزی نمیگفت! مثه اینه که من برم خونه ی کسی و جلوی همه از همه چیز زندگیم بگم! یه روزی دختر قصه ی ما به اشتباه ش پی میبره...

م دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 08:38

باشه . چمدون هات رو ببند

اومدم

رامین یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 13:27

زدی تو خال.حدست درست بود.میگم کمنت گذاشتنم حال میده تا حالا دقت نکرده بودم!
نمیخای دعوتم کنی شهرتون؟دوساله ندیدمت

بعد نه سال رفاقت کارت پستال بفرستم برات؟بیا اتفاقن مادربزرگم رفته مسافرت خونه دست منه.آخر هفته بیا

سحر یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 12:08

یادم رف کشفمو بگم صدای نفس نفس زدن هنرمندا با بقیه فرق داره خودم کشفش کردم

سحر یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 11:59

یکی بود یکی نبود یه پسری بود خعععلی پسر خوبی بود وقتی
باهات حرف میزد میگفتی واااو باسواده ها ویلنم میزد دستای بلند و انگشتای کشیده داشت مثه بیشتر هنرمندا یه دفه انگشتشو گذاشت رو لبمو گفت مردا تموم شده ان ولی زنارو میشه همیشه از نو کشف کرد یه شب که رو کاناپه خواب بود به سرم زد کشفش کنم رفتم رو کاناپه... بیدار شده بود گیج بود گفتم الانه که پرتم کنه پایین ولی فک کنم.راضی شده بود شایدم تسلیم...آخرش لبمو گذاشتم رو گوششو گفتم مردارو هم میشه از نو کشف کرد این پسره بعدن کمرنگ و کمرنگ شد و سرآخر غیبش زد اصن قابل پیش بینی نبود خیلی وقته که کسیو تحویل نمیگیره با خودشم قهره ولی من سراغشو از دوستاش میگیریم نه اینکه هنوز بخوامش نه فقط به احترام گذشته ها و شبی که کشفش کردم

م یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 09:30

چاره ی درد تایلند است و بس

منو با خودت ببر
منو با خودت ببر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد