اسکلت
اسکلت

اسکلت

اق تضا

اوایل زندگی اقتضای سن اینه که گریه کنی و به پدر مادر وابسته شی.شیطونی کنی و سر از همه چی دربیاری.کمی که گذشت اقتضای سن اینه که با همسن و سالات بازی کنی و احیانن دوتا حرف ناجور ازشون یاد بگیری.کمی بعد اقتضای سن اینه که بخوای خلبان یا دکتر بشی. از آرمانگرایی بی حد و مرز تا خودنمایی بیمارگونه؛از شناختن جنس مخالف تا دعوا با پدر و مادر.کمی که گذشت میل به داشتن رابطه و ایده های بلندپروازانه و ترکوندن سقف فلک.بعد از اون اقتضای سن اینه که کمی آینده نگرتر باشی؛به فکر شغل و بیمه و بچه داشتن می افتی. به چهل که رسیدی اقتضای سن اینه که بخوای به خودت ثابت کنی تموم نشدی: باشگاه،یوگا،تزریق فلان ژل به فلان جا. بعد از یه مدت اقتضای سن اینه که با رفیقات از گذشته بگی و از پادرد و کمردرد.کمی که گذشت اقتضای سن اینه که عکس رفیقاتُ ببینی و بگی خدابیامرزه.اقتضای سن اینه که پرهیز کنی تا کلسترولت بالا نره.دیگه اون آخرا اقتضای سنت اینه که بمیری!

البته اینایی که گفتم برا بقیه ی کشورهای دنیاس.تو خاورمیانه از لحظه ای که به دنیا میای اقتضای سن،جنگ و فقر ناامنی و مرگه؛اقتضای سن و البته جغرافیا.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد